مثل ِ کرم ابریشم تار میتنیدم دور ِ خلوتم
و بادکنکهای رنگی را
یکی یکی با آرزوهایم ُپر میکردم
وآنقدر آرزو به گوششان مي خواندم که مي ترکيدند
و من دوباره میترسیدم...
...
من تار مي تنيدم
براي بادکنکهايي که هيچ کدام پروانه نشدند
...
متن از خودم و یک مرد بارانی
۹ نظر:
من اگه آروزام رو بگم که به جای اینکه بترکه .. منفجر میشه :(
Wowwww
یکی از بهترین متن های این چند وقتت بود . کاش بادکنک آرزوهامون نمیترکید :(
درد دل ما را گفتی ننه
bravoo!very good
movaffagh bashid
منم از این باد کنک های رنگی می خوام که نترکن...:)تا هر چه قدر خواستم با آرزو هام پرشون کنم...
روزی یکی از هـمین بادکنک ها
تو را تا آسـمان...
آرزوها...
ابر ها...
و دیگر پروانه ها...
روزی یکی از هـمین بادکنک ها
تو را تا آسـمان...
آرزوها...
ابر ها...
و دیگر پروانه ها...
از آرزو به بادکنک ها می گم
هوا می رن
منم می برن بالا...
تی تی
ارسال یک نظر