آقای محترمه مهربونه مذهبی‌

Photographer:john waller

خسته و بی‌ حال بعداز ۱۵ دقیقه انتظار

سوار تاکسی شدم

کسی‌ که بغل دستم نشسته بود بنظر آدم مذهبی‌ ای‌‌ میرسید

یه کتابم دستش بود که عکس امام خمینی روش بود

و ریشم داشت خلاصه از اون تیپ‌های خاص

منم وقتی سوار شدم تو دلم حس خوبی‌ نسبت بهش نداشتم

خلاصه...

رفتیمو رفتیم

دیدم حالم خیلی‌ بده

حتما باید برم دکتر

نفسم بالا نمیومد

احساس می‌کردم هر لحظه ممکنه خفه بشم

پولم کم داشتم (۵۵۰۰تومن)

به مامانم زنگ زدم

گفتم که ویزیته این دکتره چقدره می‌خوام برم حالم بده

گفت که ۸۰۰۰ تومن

گفتم‌ای بابا من پول کم دارم

حالا اون آقاهه هم داشت میشنید که چی‌ میگم

یهو دیدم یه دست اومد طرفم ۱۰۰۰۰ تومن با صدای بیا ! گفتم خیلی‌ ممنون

مرسی‌ نمی‌خوام مهم نیست

گفت نه باشه بعدن کارت به کارت می‌کنیم

باز گفتم نه ...حالا اصلا این همه لازم نیست

دوتا ۵۰۰۰ ت بود گفتم حالا دلشو نشکنم

بی‌چاره ، گفتم ۵۰۰۰ت کافیه و اینا

بعد دیدم دوباره مامانم زنگ زد که امروز چند شنبست ؟ گفتم دوشنبه

گفت امروز که دکتر نیست...

خلاصه به آقاهه گفتم که مرسی‌ دکتر امروز نیست خیلی‌ ممنون لطف کردینو ...

حالا من انقدر گیج بودم که ۵۰۰۰ تومنه شو

گذاشته بودم تو کیف پولم فککن!!!!!

فقط ۵۰۰۰ ت رو پس داده بودم

بعد که داشتیم پیاده می‌‌شدیم اومدم پول تاکسیرو بدم دیدم ا پولم چرا زیاد شده

بله پولی‌ بود که آقای محترم داده بودن....

خلاصه بهش پس دادمو

بازم ازش تشکر کردم

.

.

.


خیلی‌ برام این حرکت آقای محترم جالب بود !

و عجیب و بازم جالب

عجیب...

جالب...

اصلا فکرشم نمیکردم

حتی یک در صد

۳ نظر:

peyman گفت...

che jaaleb bood
nokate mohemi toosh bood
ke nemitonam behesh tavajoh kardi ya na

spenta گفت...

jaleb va ghashang bood

john گفت...

dont know what to say
really perfect